رهبرِ محلهی ما
جمعه, ۲۹ مهر ۱۴۰۱، ۰۳:۴۵ ب.ظ
نزدیکترین برخوردم با اعتراضات از وقتی اومدم دانشگاه، اول این بود که یکی از عرزشیهای همکلاسی که سر اعتصابات باهاش بحثمون شده بود اومد رد بشه و نازنین بهش گفت ساندیسی. البته اون که نشنید، فقط من و نازنین شنیدیم. دومیش هم چند روز پیش بود که ساعت ۱۲ ظهر تو آخرین ایستگاه از اتوبوس پیاده شدم برم کارت بزنم، خانومی که جلوتر از من پیاده شده بود، نمیدونم چه فعل و انفعالاتی تو ذهنش رخ داد که یهو برگشت سمت من و با عصبانیت داد زد: مررررگ بر دیکتاتور. جز من و خودشم کسی اونجا نبود، بازم فقط من و خودش شنیدیم. اما دیشب.. رهبر این منطقه یه دختر و پسر بچهی ۶-۷ ساله بودن که عصرگاهِ پنجشنبه تو محوطه داد زدن: زن زندگی آزادی! و این تازه شروع ماجرا بود..
۰۱/۰۷/۲۹