موهای بلند، قصر کوتاه

هرکس تو مشتش یه ستاره داره برای روشن‌تر کردنِ جهان

موهای بلند، قصر کوتاه

هرکس تو مشتش یه ستاره داره برای روشن‌تر کردنِ جهان

۱ مطلب در اسفند ۱۴۰۱ ثبت شده است

در ویترین کمدم رو باز کردم که هندزفری‌م رو بردارم، بوی غلیظ عودهایی که از داداشم گرفتم به مشامم خورد. یاد روزهای ناخوش‌احوال یک‌ماه اخیر افتادم که سعی داشتم خودم رو هر طور شده متصل به امید واهی نگه‌دارم که ته قلبم سوسو میزد. حتی شده بود با اعتقاد و انجام کارهایی که هرگز باورشون نداشتم؛ به همه‌چیز چنگ زدم.. . تعطیلات بین دو ترم تموم شد و برگشتم خوابگاه. برای سرپا موندن جون می‌کندم. با مشاور حرف زدم و بهم گفت همه‌ی تلاشت رو کردی، بیخود کرده هرکی گفته کم‌کاری داشتی. دونه‌دونه نقاط مثبتم رو شمرد و بالاخره تونستم رها کنم. دفتر شطرنجی‌م همراهم بود و تونستم چندتا اسکچ بزنم. ته کلاس ژنتیک مولکولی دور از چشم استاد می‌نشستم و با ایده‌هام کشتی می‌گرفتم. توی پارک سرکوچه از هوای اسفند مست میشدم و صفحه‌ی روبروم رو از ایده‌هام سیاه می‌کردم. روتین پوستی‌م رو مجددا شروع کردم و از جوش نزدن پوستم کیف می‌کردم. # بالاخره سه هفته تموم شد و برگشتم خونه. دوست داشتم بازم در راستای متمرکز بودن روی خودم کاری کنم. رژیم سبکی رو در نظر گرفتم و حالم باهاش بهتره. # نشونه‌هایی از اضافه شدن نفر چهارم به زندگیمون می‌شنوم. می‌دونم که حداقل تا ۶ ماه آینده اتفاق نمیفته اما حالم گرفته‌ست. هرچقدرهم ادای روشنفکرها رو در بیارم، سخته کنار اومدن باهاش. اونشب تا صبح با فکر و خیال‌هام در موردش، گریه می‌کردم و دلم می‌خواست بندازم گردن pms ولی پریود نشدم. # هوای کوهستان بارونیه. از اون مه و بارون‌های سبک بهاری نه‌ها.. انگار چله‌ی زمستونه انقدر که آسمون سیاهه. برای دیدن آفتاب روی سقف این بهشت کوچیک که می‌دونم همزمان با آواز پرنده‌هاست، برای سبزه و گل و نشونه‌های بهار، برای دیدنِ آبیِ سیرِ آسمون لحظه‌شماری می‌کنم..

۱۹ اسفند ۰۱ ، ۲۲:۵۹
نسیم ~