موهای بلند، قصر کوتاه

هرکس تو مشتش یه ستاره داره برای روشن‌تر کردنِ جهان

موهای بلند، قصر کوتاه

هرکس تو مشتش یه ستاره داره برای روشن‌تر کردنِ جهان

۱ مطلب در مهر ۱۴۰۲ ثبت شده است

لباس تابستونی‌هامو جمع کردم، پالتو زمستونی‌ها رو برای پوشیدن توی زمستونِ سردِ کوهستان توی کمدم آویز کردم، لباس‌های پاییزه‌م رو به زور توی چمدون قرمزم جا دادم و راهیِ خونه دومم شدم. روی تختِ بالا، فرهنگ هنر خوندم و غذای من درآوردی محبوبم رو پختم. ظهرِ دیروز، اولین کلاس ترم ۷ برگزار شد. دیشب با دخترا، توی کافه سر کوچه خوابگاه نشسته بودیم و خوش و بش و خنده به راه بود. آخرشب سینا بهمون اضافه شد و هر چند لحظه یکبار، قهقهه‌مون به هوا بود. هرچقدر زمان می‌گذشت، هوا سردتر میشد. خودمو لای شال نازکم پیچیده بودم و به روزی که گذشت فکر می‌کردم. # خیلی حس خوبیه که از کسی خوشت بیاد و اون ندونه، اون حس برات در حد سرگرمی باشه و آزارت نده، و بتونی حضوری ببینیش. اون استرسِ چی بپوشم، رژلب چه رنگی بزنم، چی بگم و چی‌کار کنم، خیلی شیرینه. این ترم توی دانشگاه قراره یک روز در هفته‌ چنین دغدغه‌هایی داشته باشم، بشینم روبروی کسی، تماشاش کنم، به حرفاش گوش بدم و از تدریس و حضورش، همزمان لذت ببرم. # هات‌چاکلت‌ خوشمزه‌ی عمو فرزاد رو مزه مزه می‌کردم و به این فکر می‌کردم که چه روز خوبی بود و چه روزای خوب‌تری در راهه. پاییزه و هوا سرد و دلا گرم...

۱ نظر ۰۹ مهر ۰۲ ، ۱۵:۳۰
نسیم ~