موهای بلند، قصر کوتاه

هرکس تو مشتش یه ستاره داره برای روشن‌تر کردنِ جهان

موهای بلند، قصر کوتاه

هرکس تو مشتش یه ستاره داره برای روشن‌تر کردنِ جهان

۱ مطلب در بهمن ۱۴۰۲ ثبت شده است

شروع بهمن رو با sms برادرم به یاد میارم؛ دوماهی از مطرح کردن این قضیه میگذشت. در حد مرگ عصبانی و آشفته بود و ازمون فاصله گرفته بود. نگران بودیم که تو شهر دانشجویی و خوابگاه، چه فشار مضاعفی رو تحمل میکنه. توی اون دوماه حتی کلمه‌ای حرف در این مورد نزدیم باهاش و قرار بود بعد از امتحان‌ها، تو تعطیلات بین دو ترم که برگشت خونه باهاش حرف بزنن. انقدر نگران جنجال‌های احتمالی بودم که می‌خواستم برم خوابگاه و یک ماه باقی مونده تا کنکور رو در آرامش درس بخونم؛ که نهایتا خودش چند روز قبل از برگشتنش به خونه برای تعطیلات بین دو ترم اون پیام رو داد؛ به مادرم گفته بود: من مشکلی با ازدواج کردنت ندارم؛ وهمگی یه نفس راحت کشیدیم. # البته می‌دونم بازهم زمان میبره تا عادت کنه به همه‌چیز. خودم هنوز باهاش کاملا کنار نیومدم و نمیتونم ته دلی خودش و دختراش رو دوست داشته باشم. ترجیحا وقت‌هایی که تنهاییم از اتاقم بیرون نمیام چون معاشرت باهاش رو اصلا دوست ندارم و از نصف رفتارها و حرف‌هاش مدام حرص می‌خورم. خدا میدونه که فقط بخاطر مادرم خودمو راضی نشون میدم و خیلی سخته زندگی کردن با آدم ۴۰ ساله‌ای از فرهنگ و خانواده‌ی دیگه‌ای.. .
امشب، شب آخریه که برادرم خونه‌ست. سه نفری توی هال نشسته بودیم و داشت چمدون میبست و سر به سر من میذاشت. فردا برمیگرده دانشگاه و تا یک ماه نمیبینمش. دلم از همین الان براش تنگ شده و از این حس که فردا بیدار میشم و میدونم رفته، متنفرم.

۳۰ بهمن ۰۲ ، ۱۴:۴۹
نسیم ~