موهای بلند، قصر کوتاه

هرکس تو مشتش یه ستاره داره برای روشن‌تر کردنِ جهان

موهای بلند، قصر کوتاه

هرکس تو مشتش یه ستاره داره برای روشن‌تر کردنِ جهان

ترنج

يكشنبه, ۲۹ آبان ۱۴۰۱، ۰۱:۲۷ ق.ظ

کمی بالاتر از مرکز خرید معروف شهر، پشت ایستگاه اتوبوس، یه خونه هست با دروازه‌ی سفید. نمای خوبی نداره و بنظر میرسه داخلش وضعیتی بهتر از بیرونش نباشه. اما در رو که باز میکنی دخترای زیادی اونجا میبینی که چهره‌ها و روحیات متفاوتشون به خونه روح و نور بخشیده. یه راه‌پله اونجاست که به ۲ طبقه‌ی بالا و پایین راه داره. اتاق ۱، طبقه پایین، یه اتاق ۶ تخته‌ست که یه پنجره‌ی کوچیک هم سطح خیابون داره و همین نورگیری کوچیکش باعث شده فضای بهتری از دو اتاقِ دیگه داشته باشه. کمد دیواری آبی بزرگی یکی از دیوارهای اتاق رو گرفته و از هزار ادویه‌ی معطری که دخترک بندری با خودش آورده، لاک ناخن‌ها و لباس‌های رنگارنگ دخترا تا جزوه‌ و کتاب‌ها توش دیده میشه؛ جزوه‌هایی که مثل روحیات دخترا متفاوته: حقوق، کارگردانی، بیولوژی، زبان و .. اینجا هر روز نوبت یک نفره که با عطر و بوی دست‌پخت مخصوص خودش برای ۶ نفر غذا بپزه و بقیه رو خوشحال کنه. توی این خوابگاه در حالی که از طبقه‌ی بالا صدای دف زدنِ یک دانشجوی موسیقی روحت رو نوازش میکنه، درِ اتاق دوستت رو باز میکنی و میبینی دارن دور از چشم سرپرست روی مچ دستش تتوی پروانه میزنن. اینجا یک لحظه گریه میکنی و لحظه‌ی بعد با شوخی دوستت غش‌غش می‌خندی. اینجا برخلاف هوای سردِ کوچه که گه‌گاهی از پنجره به داخل می‌خزه، گرمای دوستی و زندگی جریان داره.

۰۱/۰۸/۲۹
نسیم ~